بهار بود که بابام از سر باغ یه بچه لاک پشت برداشت اورد خونه . خیلی کوچیک و خجالتی بود ! با حیا بود بدنشو بیرون نمیاورد نامحرم ببینه
چون اویل بهار بود و هنوز ماهی قرمزمون زنده بود و گذاشتیمش تو تنگ ماهی تا یه مدتی .
بعد دلمون سوخت گفتیم باید غذا بخوره دیگه (شاید دوروز بود که هیچی ندادیم بهش !) ، گذاشتیمش تو یه گلدون تو حیاط . رفتیم و بعد 5 دقیقه برگشتیم دیدیم ای دل غافل رفته .
از زیر در حیاطمون که یه خوردخ فاصله هست تا اب بارون رد شه ظاهر تونسته عبور کنه و از کوچه خارج بشه و ما دیگه پیداش نکردیم
امروز که رفته بودم بیرون برگشتنی از یه سمت دیگه که داشتم میومدم خونه دیدم یه چیز کوچیکی داره از پیاده رو رد میشه و دیدم عه لاکیه لاکییی( با همون مدل
عه علیه علییی بخونید این قسمتو ) و با دست هام گرفتم اوردم خونه .
البته مطمئن نیستم این ، اون باشه! (لطفا نام
این و اون رو با رهبران کره شمالی و جنوبی اشتباه نگیرید خخ)
پی نوشت : راستی غذا چی میخورن این لاک پشت ها ؟
درباره این سایت